این سهشنبه، من به دبیرستانم، Woodside Priory، برندگان جایزه Make Hunger History Bumper Crop Award در سال ۲۰۱۸ بازگشتم. هر هفته، دانشآموزان در نمازخانه جمع میشوند و به «سخنرانی کلیسای کوچک» گوش میدهند، یک آدرس شخصی که اغلب توسط یکی از اعضای جامعه مدرسه ارائه میشود. در این روز اعطا، خانه مقدس از من دعوت کرد تا در مورد خدمت صحبت کنم.
کارکنان Second Harvest فرصت های مکرری برای بحث در مورد کارایی، دستورالعمل های تغذیه و 260000 نفر در هر ماه دریافت می کنند. با این حال، این سخنرانی فرصتی برای توضیح احساساتی که الهام بخش آمارهای چشمگیر هستند، فراهم کرد.
پیام من باعث معنادار شدن خدمات شد.
با نگاهی به گذشته، Priory مکانی باورنکردنی با محیطی برای آزمایش و کشف احساسات بود. همکلاسی های من تشویق شدند که هم ورزشکار و هم بازیگر باشند، و حضور در هر باشگاه، کلاس یا فعالیتی به معنای استقبال از معلمان و دوستان دلسوز بود. این حمایت فقط سطحی نبود - وقتی مادرم با یک مشکل سلامتی روبرو شد، در تعطیلات مانند روز شکرگزاری و کریسمس در خانه همکلاسیهایم میماندم. معلمانی که هرگز در کلاس هایشان شرکت نکرده بودم، در طول روز با من چک می کردند. این محیط در فرصتی برای پختن یک صبحانه سالم برای برنامه Peninsula Bridge، یک سازمان دسترسی به کالج برای دانش آموزان کم خدمت، به اوج خود رسید.
از این نقطه به بعد، من ارتباط بین غذا و خدمات را بررسی کردم. یک لحظه قابل توجه هنگام کار در یک آشپزخانه در فرانسه رخ داد. من زیر نظر سرآشپزهای مجرب فرانسوی الاصل کار کردم و در کنار کارآموزان سطح پایین کمیسی که اخیراً از الجزایر، سنگال و برزیل مهاجرت کرده بودند، آموختم. این دو گروه در خارج از آشپزخانه ناسازگار به نظر میرسیدند، با یک شیرینیپز مسنتر که فیلمهای بینالمللی را که با همسرش تماشا میکرد، تعریف میکرد، در حالی که کمسیون قبل از سفر به آپارتمانهای تنگ در حومه پاریس، باقیماندههای غذا را برای خواهر و برادرشان بستهبندی میکرد. با این حال، آشپزخانه ما از طریق احترام به فداکاری یکدیگر (و گاهی اوقات فوتبال یا ریحانا) پیوند خورد. وقتی سرآشپزها مشتریان را دعوت می کردند تا برای شراب بمانند، در همان زمان از ما پذیرایی می کردند و در آشپزخانه ها به دنبال نوشابه برای آشپزهای مسلمان می گشتند. از سوی دیگر، مشتریان هنگام عکس گرفتن با سرآشپزها تا حد زیادی کمیس را فراموش کردند. فقط یک مرد تا به حال به گوشه ظرفشویی ما نزدیک شد و با تشکر از ما دست داد.
من هنوز به این حرکت نادر همدلی فکر می کنم، زیرا این مرد مرزهایی را که مردم بین خود و دیگران ترسیم می کنند نادیده می گیرد. مفروضات مربوط به طبقه، نژاد، ملیت و تحصیلات، مشارکت کنندگان اساسی را نامرئی می کند، اما این مشتری اهمیت ما را تصدیق کرد. در اینجا دیوارهایی را دیدم که بین کسانی که خدمت می کنند و کسانی که به آنها خدمت می شود ساخته شده است. عهد کردم که همیشه در خدمت دیگران باشم.
من سخنرانی خود را با بحث درباره معنایی که در Second Harvest یافتم به پایان رساندم. من دبیرستان را با این فکر ترک کردم که Second Harvest انباری از کنسرو است و من هم چنین چیزی را برای این دانش آموزان نمی خواستم. توزیع Second Harvest نیز اعتمادی است که بین مشتریان و داوطلبان ایجاد میشود. یک بار با یک زوج چینی مسن ملاقات کردم که یک عمر در شیلات و هتل ها کار کردند تا جعبه های خالی محصولات را به سرعت بشکنند. در نهایت، این مشتریان از یک داوطلب جوان خواستند تا برای آنها مرجعی برای خانه سالمندانی که امیدوار بودند با هم وارد شوند، بنویسد. جهانی بودن غذا اجازه می دهد تا این ارتباطات بین فرهنگی رخ دهد. گروه هایی که برای یکدیگر نامرئی هستند با هم دوست می شوند.
به نظر من کارم در Second Harvest به دلیل داستانها ارزشمند است. در اینجا، من تلاقی نابرابری، غذا و فرهنگ را واضح تر از همیشه می بینم. چنین پیچیدگی در نحوه تعامل افراد و دریافت غذای خود وجود دارد. و این موقعیت ثابت کرده است که چگونه خدمات باید بخشی از زندگی روزمره باشد.